همیشه زبانم مرا دچار دردسرهای زیادی میکند. من گاهی انگار اختیاری برای کنترل آن ندارم و مثلا در میان آشنایان به عنوان فردی که در مواقع نامناسب میخندد شناخته شدهام. وقتی در مکالمه گاه به گاه در مورد این عادت بد خودم به دیگران میگویم ، آنها هم میگویند “اوه من هم همینطوریام”. آنها سعی میکنند با طنز تاریک من ارتباط برقرار کنند و بگویند که طبیعی است. اما به محض ذکر زمانی که هنگام خاکسپاری وقتی تابوت و خانواده گریان متوفی را دیدم، خندهام گرفت، چشمان دوستانم باز میماند و به من میگویند: تو واقعا آدم بیشعوری هستی!
اما قسم میخورم من آدم بیشعوری نیستم. بگذارید توضیح بدهم.
اما قسم میخورم من آدم بیشعوری نیستم. بگذارید توضیح بدهم.
به طور کلی، من از کودکی عاشق انواع طنز بودهام. من از جوکهای خنده دار و کمدین های بامزه مثل جان مولانی و چارلی چاپلین بسیار خوشم میآید. وقتی بزرگتر شدم، خانوادهام مرا به عنوان «دلقک خانواده» نامگذاری کردند. مادرم همیشه به شوخ طبعیهای من میخندید. با این حال هرچه بزرگتر شدم، به مرور فهمیدم که این طنازی و شوخ طبعی من، بیش از آنکه ناشی از سرخوشی باشد، به عنوان یک مکانیسم دفاعی برای تحمل واقعیت است.
علم، توصیفگر خندههای عصبی
در روانشناسی استفاده از شوخطبعی در موقعیتهای بحرانی و جدی، به عنوان سطح چهارم دفاعهای بالغ محسوب میشود. باید در نظر داشت که همه مکانیسمهای دفاعی ناهشیار هستند، به این معنی که مکانیسم های دفاعی مانند شوخ طبعی، بهطور طبیعی و بدون تفکر آگاهانه اتفاق میافتد. مطابق دیدگاه روانکاوی، شوخ طبعی در این موقعیتها، به عنوان یک مکانیسم دفاعی، فشار روانی را کاهش میدهد و واقعیت را قابل تحملتر میسازد.
به عنوان مثال، هرچند به نظر میرسد طنز منعکس کننده انکار و جدایی است، اما طنز مانند مراقبه، کمک میکند تا حالت بدن به سمت آرامش پاراسمپاتیک تغییر یابد. طنز سیاه در میدان نبرد و در تئاتر نشانگر نمونههایی از تبدیل وحشت به آرامش است.
برخی دیگر از نمونهها شامل خندیدن در مقابل افرادی است که گریه میکنند، شوخ طبعی در میان یک دعوای خانوادگی یا جوک ساختن برای یک اتفاق بد.
واقعیت این است که هیچ کس نمیخواهد با احساسات به صورت واقعی مواجه شود. برخورد با احساسات بسیار سخت است. گریستن برای چند ساعت و یا رودررو شدن با یک احساس غمانگیز ما را به وحشت میاندازد. از آنجا که در وهله اول دوست نداریم جدی باشیم و واقعیت را باور کنیم، بیشتر به خنده عصبی متوسل میشویم.
در روانشناسی استفاده از شوخطبعی در موقعیتهای بحرانی و جدی، به عنوان سطح چهارم دفاعهای بالغ محسوب میشود. باید در نظر داشت که همه مکانیسمهای دفاعی ناهشیار هستند، به این معنی که مکانیسم های دفاعی مانند شوخ طبعی، بهطور طبیعی و بدون تفکر آگاهانه اتفاق میافتد. مطابق دیدگاه روانکاوی، شوخ طبعی در این موقعیتها، به عنوان یک مکانیسم دفاعی، فشار روانی را کاهش میدهد و واقعیت را قابل تحملتر میسازد.
به عنوان مثال، هرچند به نظر میرسد طنز منعکس کننده انکار و جدایی است، اما طنز مانند مراقبه، کمک میکند تا حالت بدن به سمت آرامش پاراسمپاتیک تغییر یابد. طنز سیاه در میدان نبرد و در تئاتر نشانگر نمونههایی از تبدیل وحشت به آرامش است.
برخی دیگر از نمونهها شامل خندیدن در مقابل افرادی است که گریه میکنند، شوخ طبعی در میان یک دعوای خانوادگی یا جوک ساختن برای یک اتفاق بد.
واقعیت این است که هیچ کس نمیخواهد با احساسات به صورت واقعی مواجه شود. برخورد با احساسات بسیار سخت است. گریستن برای چند ساعت و یا رودررو شدن با یک احساس غمانگیز ما را به وحشت میاندازد. از آنجا که در وهله اول دوست نداریم جدی باشیم و واقعیت را باور کنیم، بیشتر به خنده عصبی متوسل میشویم.
شوخطبعی، لزوما نشانه بی احترامی یا خوشحالی نیست.
تا به امروز من همچنان از شوخ طبعی به عنوان یک مکانیسم دفاعی استفاده میکنم، هرچند سعی کردهام نسبت به آنها آگاهتر باشم. اما با این حال، باز هم در برخی مواقع که خبر بد میشنوم خندهام میگیرد. باید بدانیم وقتی مردم در زمانهای اشتباه میخندند، به این دلیل نیست که قصد بی احترامی دارند، بلکه این یک واکنش عصبی طبیعی است. فهم این واقعیت ما را در درک دیگران یاری میکند.
تا به امروز من همچنان از شوخ طبعی به عنوان یک مکانیسم دفاعی استفاده میکنم، هرچند سعی کردهام نسبت به آنها آگاهتر باشم. اما با این حال، باز هم در برخی مواقع که خبر بد میشنوم خندهام میگیرد. باید بدانیم وقتی مردم در زمانهای اشتباه میخندند، به این دلیل نیست که قصد بی احترامی دارند، بلکه این یک واکنش عصبی طبیعی است. فهم این واقعیت ما را در درک دیگران یاری میکند.
*این متن، حاصل ترجمه و تلخیص مقالهای از سایت Odyssey میباشد.