هویّت یا کیستی به مجموعه نگرشها، ویژگیها و روحیات فرد و آنچه وی را از دیگران متمایز میکند، گفته میشود. جیمز مارسیا هویت را نوعی سازمان درونی خودجوش و پویا میداند که از توانایی، باورها و تجارب فرد نشأت میگیرد. فرد زمانی میتواند هویتی تثبیت شده از خود نشان دهد که میان محدودیت های جامعه و تصوری که از خودش دارد هماهنگی ایجاد کند. اریکسون روانشناس مشهور، رسیدن به یک هویت کم و بیش پایدار از میان آشفتگی، ابهام و سردرگمی از نقش خود را، مهم ترین تکلیف پیش روی یک نوجوان میداند. در همین راستا جیمز مارسیا چهار نوع هویت را از هم تفکیک میکند:
هویت کسب شده: یعنی فرد توانسته با موفقیت بحران هویت را پشت سر بگذارد و در اواخر نوجوانی به اهداف و الزامات معینی خود را متعهد کند. این افراد معمولا از سلامت روانی بهتری برخوردارند و انعطاف پذیری، اعتماد به نفس و فعالیت مناسبتری دارند.
هویت پیش رس: افراد دارای هویت پیش رس، بدون تجربهی مناسب بحران و سردرگمی، از ابتدای نوجوانی تحت القائات شدید خانواده یا محیط، اعتقادات، آداب و مرسوماتی را درونی سازی میکنند. در واقع آنها نسبت به مواردی خود را متعهد احساس میکنند که پیشتر بر ایشان تحمیل شده است. انضباط، پذیرفتن اقتدار دیگران و انعطاف ناپذیری از ویژگی های این افراد است.
افراد با هویت پیشرس، ممکن است بعدها در اثر بحران های جدی، تغییر محیط یا برخی اتفاقات خاص، نسبت به ارزشها و اهداف خود احساس تردید کنند که همین امر آنها را به درگیریهای عمیق فکری و حتی تغییرات افراطی در رفتار و افکار سوق دهد.
هویت خویشتن یاب: این افراد کسانی هستند که نتوانسته اند به خود هویت مشخصی ببخشند و در سال های متمادی بعد از بلوغ، همچنان در تشویش، اضطراب و سردرگمی سیر میکنند. این افراد معمولا پر حرف و رقابت طلب هستند. همچنین این افراد بیش از دیگران احتمال دارد به سمت مطالعهی پراکنده و کنجکاوی در اعتقادات مختلف کشیده شوند.
ابهام هویت: این گروه هیچ بحرانی را تجربه و یا سپری نکرده و در عین حال به اهداف خاصی هم احساس تعهد نمیکنند و روی هم رفته افرادی بیخیال ، سطحی و ناخرسند و تنها هستند. در مورد افراد با ابهام در هویت، مشکلی که وجود دارد این است که به دلیل انزوا و بیخیالی، جامعه معمولا آنها را جزو افراد برخوردار از سلامت روان تلقی میکند. اما این افراد بیش از دیگران در معرض افسردگی و تحمل شکست های متعدد هستند.