روانشناس نوجوانان و جوانان کیست و چه کمکی می‌کند؟

  1. خانه
  2. روانشناس نوجوانان و جوانان کیست و چه کمکی می‌کند؟

روانشناس نوجوانان و جوانان کیست و چه کمکی می‌کند؟

null

هویت یابی در نوجوانان

دوران نوجوانی و جوانی سرآغاز عبور انسان از کودکی به بزرگسالی است که با بلوغ جنسی، رشد جسمی و تغییرات روانی و فکری همراه است. برخی از نوجوانان و جوانان نمی‌توانند با این تغییرات خود را همراه کنند و دچار آشفتگی‌های مختلف می‌شوند که در صورت ادامه یافتن ممکن است به اختلالات روانی مبتلا شده و از رشد مناسب و همه‌جانبه شخصیت و سازمان روانی خود در این دوران حساس بی‌بهره بمانند. روانشناس نوجوانان و جوانان کمک می‌کند که افراد با بلوغ جنسی، کسب هویت، استقلال از والدین و.. با کمترین آسیب و بیشترین بهره‌وری کنار بیایند و این دوران حساس را بگذرانند تا با روانی سالم و فکری آزاد وارد دنیای بزرگسالی شوند.
از طرف دیگر آمارها نشان می‌دهند اکثر اختلالات روانی در نوجوانی و اوایل جوانی خود را نشان می‌دهند و این امر اهمیت وجود روانشناس نوجوانان و جوانان را بیش از پیش اثبات می‌کند.

بهترین روانشناس نوجوان و جوانان در تهران کیست؟

برای اینکه به این سوال پاسخ دهیم، باید بدانیم که یک روانشناس نوجوانان و جوانان (معادل انگلیسی: Adolescent and Youth Psychologist) باید چه ویژگی‌هایی داشته باشد. جدا از تسلط علمی و تجربه حرفه‌ای، یک دکتر روانشناس خوب باید صبر بالایی داشته باشد، با فضای ذهنی این گروه از افراد آشنا باشد و در یک کلام زبان آن‌ها را بفهمد تا بتواند ارتباط مناسبی با نوجوانان و جوانان برقرار کند.

از طرفی به دلیل تغییرات اجتماعی و فرهنگی زیادی که در این سال‌ها به خصوص در کلان‌شهرها رخ داده است، یک روانشناس نوجوانان و جوانان باید با آسیب‌های روانی و اجتماعی خاص در شهر بزرگی مانند تهران آشنا باشد. آسیب‌هایی از قبیل استرس و اضطراب در دوران نوجوانی، اعتیاد به مواد مخدر، روابط پر خطر جنسی و خطرات فضای مجازی در این دسته می‌باشند.

نوجوانی

نوجوان کیست؟

نوجوانی، مرحله گذار رشد فیزیکی و روانی انسان است که میان کودکی و جوانی اتفاق می‌افتد. این گذار، تغییرات زیستی (بلوغ جنسی و…)، اجتماعی، و روانشناختی را در بر می‌گیرد و حدودا به سنین ۱0 تا 20 سالگی گفته می‌شود. از 10 تا 13 سالگی اوایل نوجوانی، از 14 تا 17 سالگی اواسط نوجوانی و از 18 تا 20 سالگی اواخر نوجوانی در نظر گرفته می‌شود. به اصطلاح عموم مردم  روانشناسی نوجوانی بسیار حائز اهمیت می‌باشد البته هدف ما  شناخت علمی ویژگی‌های روانشناختی نوجوانان به منظور نحوه درست برخورد با برخی از تغییرات جسمانی، عاطفی، اجتماعی، عقلانی، ایمانی و اخلاقی آنها می‌باشد. به همین دلیل به تک تک موضوعات مطرح شده در جلسات مشاوره روانشناسی حوزه نوجوانان می‌پردازیم.

نوجوان کیست

تغییرات مهم و اساسی در دوره نوجوانی چیست ؟

در دوران نوجوانی تغییرات بسیاری در سطوح مختلف برای فرد ایجاد می‌شود. این تغییرات هم فیزیکی است و هم خلقی، تفکری و ارتباطی. در این دوره، شروع تغییرات با تغییر در فیزیک فرد شروع می‌شود. رشد یکباره قد، بم شدن صدا، رویش مو بر صورت پسرها، برجسته شدن سینه و باسن در دخترها و… در این دوران رخ می‌دهد. این میزان تغییر در قسمت‌های مختلف بدن، باعث می‌شود بدن فرد دوران پر آشوبی داشته باشد و در بسیاری مواقع نامتوازن به نظر برسد. برای مثال طی مدتی بینی او نسبت به صورت رشد بیشتری را تجربه کرده باشد و یا دست‌هایش نسبت به بدن نامتوازن به نظر برسد، که میتونه باعث کاهش اعتماد به نفس در نوجوانان بشه.

در این دوره یکی از مشکلاتی که خود فرد آن را درک خواهد کرد، زمانی است که برای خرید لباس به فروشگاه‌ها مراجعه می‌کند. نه لباس‌های کودکانه دیگر برایش مناسب است و نه لباس‌های بزرگسالان به تن او می‌نشیند. پیرهنی را می‌بیند که آستین‌های مناسبی برایش دارد، اما به زور تا پایین کمرش می‌رسد. این تغییرات باعث نوعی بیگانگی در فرد می‌شود و متوجه می‌شود که گویی با انسان جدیدی طرف است. دقیقا در سال‌هایی که خود را مرکز دنیا می‌داند و گمان می‌کند همه در حال توجه به او هستند، باید با جوش‌های روی صورت و نگرانی از تغییرات فیزیکی دست و پنجه نرم کند.

تغییرات فیزیکی در سطح بدن و ترشح هورمون‌های جنسی، باعث بروز شدید هیجانات جنسی در فرد می‌شود. ناآگاهی از ماهیت این میل‌ها، احساس اضطراب، شرم و گناه در او ایجاد می‌کند. فروید می‌گوید نوجوان در این دوره از نشستن کنار والدین خود نیز ممکن است خجالت بکشد. فهم چگونگی تولید مثل و خودارضایی، از مسایل بسیار مهم در این دوران است. نبود آموزش‌های جنسی مناسب در مدارس و خانواده و کمک نگرفتن از روانشناس نوجوانان و جوانان، همسالان و اینترنت را منبع اطلاعات کودک قرار می‌دهد که ممکن است این اطلاعات بسیار غلط باشد.

از طرف دیگر تغییرات در شخصیت، تفکر و روان نوجوان نیز به مرور خود را نشان می‌دهد. نوجوان کم کم از یک کودک که علاقه به بازی با اسباب بازی داشت تبدیل به فردی تبدیل می‌شود که می‌خواهد زمان زیادی را به تنهایی بگذراند. مسائل انتزاعی و غیرقابل لمس برایش پررنگ می‌شود. نوع ترس‌های وی تغییر می‌کند، مثلا ترس از تاریکی به ترس از موجودات غیرملموس سوق پیدا میکند. محوریت خانواده کمررنگ تر می‌شود و دوستان پررنگ‌تر و نوجوان خواهان استقلال می‌شود. تغییرات فیزیکی مورد اشاره، باعث کاهش اعتماد به نفس می‌شود و تایید دوستان راه‌حلی برای افزایش آن.

تربیت نوجوانان و جوانان

در نگاه یک روانشناس نوجوانان و جوانان، سه نکته بر رفتار یک انسان نقش دارد، سرشت آدمی، نوع فرزندپروری و محیط یا همان جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کند. در توضیح سرشت آدمی مثال بخش نوزادان در بیمارستان را ذکر می‌کنم. به یاد بیاورید در این بخش برخی نوزادان ساکت و بی سر و صدا خوابیده‌اند، برخی بدغذا و بدخوابند و برخی دائم در حال گریه هستند و با کوچک‌ترین مسئله‌ای به گریه می‌افتند. هر انسان با خصوصیات خود پا به این دنیا گذاشته و سرشتی دارد که تا پایان عمر با اوست. نکته دوم فرزندپروری است که به این باز می‌گردد که والدین از نظر روانی چگونه‌اند، آیا دچار اختلال هستند؟ از نظر اقتصادی و فرهنگی چگونه‌اند؟ و تمام این آیتم‌ها با فرزندپروری مرتبط است.

یکی از نکات دارای اهمیت سلامت روانی والدین است، مثلاً اگر پدر یا مادر اضطراب جدایی داشته باشد فرزند را به خود می‌چسباند یا در والدینی که دچار وسواس هستند نمی‌گذارد به فرزندش خوش بگذرد و در زمان بازی دائم به او گوشزد می‌کند که زمین می‌خوری یا زمان غذا خوردن اصرار دارد که تو باید تمیز و شیک غذا بخوری و… فرزند در این زندگی آماده جنگ می‌شود و بسیاری از رفتار‌ها در او باقی می‌ماند و در آینده رفتار‌های خوبی در مقابل والدین خود نشان نمی‌دهد. بنابراین مهم است که یک روانشناس نوجوانان و جوانان از وضعیت سلامت والدین نیز آگاهی داشته باشد.

نکته مؤثر دیگر در رفتار انسان محیط است، به طور مثال مدرسه‌ای که فرزندان ما هشت ساعت یا بیشتر را در آن زمان می‌گذرانند و نوع رفتار و شخصیت و عقاید مسئولان مدرسه، فرهنگ منطقه محل تحصیل و رفتارشان با دانش‌آموزان در نوع تربیت و رفتار فرد در بزرگسالی نیز تأثیر دارد. از دیگر مسائلی که امروزه موجب مشکلات و اختلال در افراد جامعه به ویژه نوجوانان شده ورود تکنولوژی است، والدین با تفاوت سنی ۲۰ ساله با فرزندانشان به دلیل ورود این حجم از تکنولوژی نمی‌توانند دوران نوجوانی خود را با شرایط فعلی فرزندانشان مقایسه کنند.

زمان قدیم نوجوانان در کوچه‌ها با هم سن و سالان خود دائم در حال بازی و تفریح بودند و انرژی‌ها و بدخلقی‌هایشان در فضای کوچه و محله‌های قدیم تخلیه می‌شد، اما امروز جامعه مجازی غیرقابل کنترل است و نوجوانان دوران بسیار متفاوتی را نسبت به پدر و مادرشان سپری می‌کنند و به دلیل کاهش تحرک، انرژی آن‌ها تخلیه نمی‌شود و از طرفی در فضای مجازی و روبه‌رو شدن با مطالب گسترده‌ای که وجود دارد کار تربیت فرزندان امروز سخت‌تر است، اما خانواده‌ها باید بتوانند این تغییر نسل و تفاوت بین نسل‌ها را درک کنند و اگر در این مسیر دچار مشکل شدند به روانشناس نوجوانان و جوانان مراجعه کنند.

اختلاف با والدین: لزوم ارتباط موثر والدین با فرزندان

سخت گرفتن بی‌جا در این دوران اشتباه است. والدین اگر با فرزندان خود رفاقت و دوستی نداشته باشند، از آن‌ها دور شده و نمی‌توانند از مشکلات آن‌ها باخبر شوند. هر چه والدین سختگیرتر باشند مشکلات اساسی فرزندان را جا می‌اندازند و متوجه نمی‌شوند اکنون فرزندشان چه شرایطی دارد، اما به واسطه رفاقت، متوجه حالات او شده و می‌توانند او را با واقعیت‌های زندگی روبه‌رو کنند.

اختلافات والدین و فرزندان به بدتر شدن روابط در زمان حال و حتی در آینده ختم می‌شود، در نتیجه اضطراب و دلشوره‌های این دوره را کنار بگذارید و به هیچ وجه به فرزندانتان هویتی را تحمیل نکنید. اجازه دهید نوجوان هویت خود را نه در فضای مجازی و در جمع دوستان و همسالان بلکه به کمک والدین خود در خانه پیدا کند، زیرا هویت یک فرد موضوع بسیار مهمی است که ناخودآگاه در خانواده شکل می‌گیرد. در این دوران احساس درک نشدن توسط والدین، نوجوانان را آزار می‌دهد و خیلی از نوجوانان دچار بحران در هویت می‌شوند. اما هویت چیست؟

به خاطر خودتان او را محدود نکنید

والدین باید توجه داشته باشند که نوجوانان و جوانان در دوران خاصی به سر می‌برند و نیاز به استقلال و کسب هویت خاص خود از ویژگی‌های این دوران است. به همین دلیل والدین باید ضمن نظارت و راهنمایی کلی، آزادی و استقلال نوجوانان و جوانان را محدود نکنند. در واقع از نگاه یک روانشناس نوجوانان و جوانان، بسیاری از این محدود کردن‌ها به مشکلات درونی خود والدین برمیگردد که نگاه مالکانه به فرزند خود دارند و از بزرگ شدن و استقلال او در هراس هستند.

قواعد رابطه ی بین مراجع و درمانگر

قواعد رابطه ی بین مراجع و درمانگر

یکی از مسائل مهم در جلسات روانشناسی،ارتباطی است که بین مراجع و درمانگر باید شکل بگیرد.در واقع در چارچوب این ارتباط است که درمان شکل می گیرد.اگر این ارتباط نتواند به خوبی شکل بگیرد،درمان نمی تواند خیلی به صورت موفقیت آمیزی صورت بگیرد.این ارتباط حریم و مرزی دارد که هم روانشناس و هم مراجع باید آن را رعایت بکنند.در این مطلب می خواهیم راجع به این حریم و مرز صحبت کنیم.

ارتباط موثر با نوجوانان و جوانان در جلسه درمان

همانطور که گفته شد، ارتباط موثر با نوجوانان و جوانان به حل بسیاری از اختلافات و تعارضات میان والدین و آن‌ها کمک می‌کند. از طرف دیگر روانشناس حوزه نوجوان و جوان نیز لازم است بتواند با برقراری ارتباط مناسب و دوستانه، فضا را برای اعتماد و گفتگو فراهم کند. برقراری ارتباط برای روانشناس نوجوانان و جوانان خود می‌تواند گام بزرگی برای درمان باشد. روانشناس نوجوانان و جوانان زمانی می‌تواند فرآیند تغییر در مراجع را آغاز کند که بتواند اعتمادی مشترک ایجاد کند و به مراجع نوجوان یا جوان بقبولاند که او در جایگاه یک همراه و راهنماست، نه در مقام دفاع از سنت‌های جامعه یا یک نصیحت کننده. بنابراین در تمامی جلسات مشاوره چه در قالب مشاوره حضوری در مرکز تخصصی مشاوره روانشناسی نوجوانان (ارتباط میان مراجع و روان درمانگر) و چه در مشاوره آنلاین نوجوانان (ارتباط میان کاربران و روانشناس آنلاین) باید محرمانه و دوستانه باشد.

شکل گیری هویت در دوره نوجوانی و جوانی

هویت یا کیستی به مجموعه نگرش‌ها، ویژگی‌ها و روحیات فرد و آن چه وی را از دیگران متمایز می‌کند گفته می‌شود. جیمزمارسیا هویت را نوعی سازمان درونی و خودجوش و پویا می‌داند که از توانایی، باورها و تجارب فرد نشات می‌گیرد. فرد زمانی می‌تواند هویت تثبیت شده از خود نشان دهد که میان محدودیت‌های جامعه و تصوری که از خودش دارد هماهنگی ایجاد کند. اریکسون روانشناس معروف که با بیان عنوان «بحران هویت» در روانشناسی نوجوانان و جوانان، رسیدن به یک هویت کم و بیش پایدار را از میان آشفتگی، ابهام و سردرگمی از نقش خود، مهم ترین تکلیف پیش روی یک نوجوان می‌داند.

از نگاه اریکسون هویت به شکل‌های زیر ظاهر می‌شود:
هویت خود: بر اساس دیدی که فرد نسبت به خودش دارد و دیدی که دیگران نسبت به او دارند و دیدی که او نسبت به دیگران در مورد خودش دارد حاصل می‌شود.
هویت زودرس: تثبیت زودرس تصور یا دید فرد از خودش است.
هویت دیررس: تثبیت دیررس تصور یا دید فرد از خودش است.
هویت انحرافی: هویتی مغایر با ارزش‌های جامعه که او در آن زندگی می‌کند.
آشفتگی نقش یا سردرگمی نقش: هرگاه نظرها و ارزش‌های والدین باارزش‌ها و نظرات نوجوان و همسالان متفاوت باشد سردرگمی نقش به وجود می‌آید.

بدین ترتیب از دیدگاه اریکسون هویت از امتزاج خودپنداره‌های خصوصی و اجتماعی سرچشمه می‌گیرد. اریکسون تاکید بسیار زیادی بر اهمیت رشد احساسی در شکل‌گیری هویت قائل بود. او از جهات فراوانی یافتن احساس هویت را تکلیف عمده زندگی فردی می‌دانست. به عقیده اریکسون هویت ممکن است از دو طریق منحرف شود: یک اینکه ممکن است پیش از آن که رشد کند تثبیت شود و پیش از موعد شکل بگیرد، دو اینکه بدون هیچ محدودیتی گسترش یابد.

هویت نوجوانان

 فرد زمانی می‌تواند هویتی تثبیت شده از خود نشان دهد که میان محدودیت های جامعه و تصوری که از خودش دارد هماهنگی ایجاد کند. اریکسون روانشناس مشهور، رسیدن به یک هویت کم و بیش پایدار از میان آشفتگی، ابهام و سردرگمی از نقش خود را، مهم ترین تکلیف پیش روی یک نوجوان می‌داند.

هویت‌یابی زودرس

هویت یابی زودرس تثبیت زودرس تصور فرد ازخودش است پیش از اینکه تجارب فرد غنای کافی بیابد. نوجوانانی که هویتشان پیش از موعد تثبیت می‌شود تأیید دیگران برایشان اهمیتی اساسی دارد و عزت نفس آنان تا حد زیادی به تأیید دیگران بستگی دارد، معمولاًبرای مراجع قدرت اهمیت زیادی قائل‌اند و بیشتر با نوجوانان دیگر همنوایی می‌کنند و کمتر استقلال رأی دارند.
در ضمن این دسته به ارزش‌های سنتی مذهبی بیشتر علاقمندند وکمتر با تفکر و تامل می‌کنند، مضطربند و افکارشان قالبی و سطحی است و با دیگران کمتر روابط نزدیک برقرار می‌کنند. هرچند که از لحاظ بهره هوشی عمومی تفاوتی با همسالان ندارند، ولی به دشواری می‌توانند انعطاف از خود نشان دهند و به هنگام مواجهه با تکالیف شناختی و تنش‌زا نمی‌توانند واکنش مساعد از خود نشان دهند؛ معمولاً از نظم و ساخت در زندگیشان استقبال می‌کنند. این نوجوانان با والدینشان روابط نزدیکی دارند و ارزش های والدین را می‌پذیرند. در عین حال والدین این گروه به طور کلی پذیرا و مشوق هستند و نوجوانان را تحت فشار می‌گذارند که با ارزش‌های خانواده همنوایی کنند.

سردرگمی در هویت‌یابی

برخلاف دسته قبل، گروهی دیگر از نوجوانان یک دوره طولانی از سردرگمی را می‌گذرانند و شاید هیچ‌گاه احساس هویتی قوی و روشن در آنان ایجاد نشود. چنین نوجوانانی عزت‌نفس کمی دارند و استقلال اخلاقیشان رشد نیافته است. این افراد به دشواری مسوولیت زندگی خود را به عهده می‌گیرند، تکانشی هستند و تفکری نامنظم دارند. آمادگی اعتیاد به مواد مخدر و آسیب‌های اجتماعی در این دسته بیشتر است و روابط فردی این نوجوانان غالباً سطحی و گاه و بی‌گاه است، هرچند که به طورکلی با نحوه زندگی والدینشان مخالفند اما نمی‌توانند از خودشان شیوه‌ای ابداع کنند.

دیدگاه‌های اریکسون توسط بسیاری از متخصصان نیز تعبیر، تفسیر و گسترش یافته است. یکی از محققان، به نام جیمز مارسیا یک مصاحبه سازمان یافته را برای طبقه‌بندی هویت نوجوانان تدوین کرده است تا وضعیت رشد هویت آنان را در زمینه‌های بینش مذهبی، جهت‌گیری جنسیتی و یک مجموعه از ارزش‌های سیاسی مشخص کند. در این طبقه‌بندی‌ها چهار نوع هویت برای نوحوانان مشخص می‌شود:

پراکندگی هویت: این گروه از نوجوانان هنوز به مسائل هویت خود فکر نمی‌کنند و اگر هم به این موضوع فکرکرده باشند نتوانسته‌اند خود را به یک جهت‌گیری آینده نگر برسانند.

تسلیم طلبی: نوجوانان این گروه افرادی هستند که بدون تجربه هیچ گونه بحرانی برای تصمیم‌گیری درباره هویت خودشان خود را تسلیم نظر والدین یا افراد دیگر  کرده‌اند بی آنکه به ارزیابی نظرآنان بپردازند.

وقفه: این خصوصیت بیانگر وضعیت نوجوانانی است که با بحران هویت درگیر هستند، اگرچه فعالانه در تلاش برای کشف برای کشف ارزشها و علایق و بینش‌ها وحرفه مورد نظر خود هستند؛ اما هنوز نتوانسته‌اند تصمیم روشنی در این مسائل اتخاذ کنند.

پیشرفت هویت: نوجوانانی که هویت خود را شکل داده‌اند کسانی هستند که به یک تعهد شخصی درباره حرفه یا بینش مورد نظر خود دست یافته اند.

نوجوان در این دوران به سبب احساس سرگشتگی و بحران هویت، مضطربانه به همانند سازی خود با گروه‌های دیگر می‌پردازد. در این سن گروه همسالان، موثرترین و نزدیک‌ترین گروه به آن‌هاست. گروه همسالان آشیانه امن نوجوان به حساب می‌آید، چراکه درگیر مسایلی است که آنقدر شرم‌آور و جدید به نظر می‌رسد که جز با آن‌ها نمی‌تواند مطرح کند. حتی به سبب جا نیفتادن نقش روانشناس نوجوانان و جوانان، از مراجعه به یک روانشناس نوجوانان و جوانان هم هراس دارند. اما چرا نوجوانان در این دوران اینقدر برخوردهای متفاوتی دارند؟ پاسخ را تا حد زیادی می‌توان در انواع فرزندپروری و سبک‌های دلبستگی جست‌وجو کرد.

سبک‌های فرزندپروری به صورت کلی استراتژی‌هایی هستند که والدین برای تربیت فرزندان خود به کار می‌بندند در واقع نقش خانواده در تربیت نوجوانان و جوانان با نحوه عملکرد آنها در انتخاب چندجانبه این روشها مشخص می‌گردد. هر کودکی در شرایط خاصی رشد می‌کند و هر پدر و مادری فرزند خود را به شیوه خاصی تربیت می‌کنند. اما پژوهشگران روا‌شناسی به صورت کلی بر مبنای دو پارامتر «محبت» و «کنترل‌گری» چهار سبک فرزندپروری را مشخص کرده‌اند. تشخیص سبک فرزندپروری برای یک روانشناس نوجوانان و جوانان بسیار مهم است. لازم به ذکر است والدین هیچگاه دقیقا در یکی از این دسته‌ها قرار نمی‌گیرند، بلکه به یکی از این‌ها نزدیک‌ترند. در ذیل با این سبک‌ها بیشتر آشنا خواهیم شد:

سبک های فرزندپروری

فرزندپروری

سبک های فرزندپروری

سبک فرزندپروری مستبدانه

این سبک تربیتی توسط والدینی صورت می‌گیرد که کنترل زیادی روی رفتار فرزند خود دارند و در عوض محبت کمی را به او می‌دهند. این والدین معمولا قوانین انعطاف‌ناپذیری برای فرزند خود وضع می‌کنند و از او توقع دارند منضبط و حرف گوش‌کن باشد. این والدین به احساسات و هیجانات کودک خود چندان توجهی ندارند و بیش از آنکه شرایط فرزند خود را در نظر بگیرند، برایشان مهم است فرزندشان هر آن‌چه می‌‌خواهند را انجام دهد.

این والدین معمولا برای انتظاراتی که از کودک خود دارند به او توضیحات کافی نمی‌دهند، نظر کودک را نمی‌پرسند و او را در تصمیمات خود داخل نمی‌کنند. برای مثال اگر کودک بگوید چرا باید این کار را انجام دهم، والدین می‌گویند: چون من می‌گویم، چون باید انجام دهی، فضولی‌اش به تو نیامده و…

ویژگی‌های این سبک به صورت خلاصه به شرح زیر است:

  • کنترل‌گری و انتظار بالا
  • ابراز محبت پایین
  • حمایت پایین
  • وجود قوانین بدون انعطاف
  • تنبیه و مجازات
  • ارتباط یک طرفه از والدین به کودک هم

سبک سهل‌گیرانه

در این این سبک والدین کنترل کمی روی فرزند خود دارند و در عوض محبت زیادی را به او ارزانی می‌دارند. این والدین بیش از آنکه یک ناظر بر اعمال کودک خود باشند، یک دوست و در کنار او هستند. این والدین تلاش زیادی برای اصلاح رفتارهای ناپسند کودک خود انجام نمی‌دهند و قوانین و انتظارات خاصی را به کودک خود تحمیل نمی‌کنند. فرزندانی که با این سبک تربیت می‌شوند به ندرت مورد تنبیه قرار می‌گیرند و والدین از خطاهای آن‌ها راحت‌تر می‌گذرند. کودکانی که با این سبک تربیت می‌شوند ممکن است کمی لوس بار بیایند و یا رفتارهای نابهنجار خود را در بزرگسالی نیز ادامه دهند.

به طور خلاصه ویژگی‌های این سبک فرزندپروری به شرح زیر است:

  • کنترل و نظارت پایین
  • محبت زیاد
  • نبود تنبیه و مجازات
  • انتظار پایین از فرزند
  • حمایت بالا

سبک فرزندپروری طردکننده

این والدین اصطلاحا فرزند خود را به امان خدا رها کرده‌اند. این والدین نظارت کمی بر رفتارهای کودک خود دارند، قوانین خاصی را برای کودک خود وضع نمی‌کنند و مدام او را کنترل نمی‌کنند. اما از طرف دیگر، محبت چندانی نیز به فرزند خود نشان نمی‌دهند و حمایت و پشتیبانی زیادی از او ندارند.

کودکانی که با این سبک تربیت می‌شوند استعداد بیشتری برای ابتلا به اختلالات روانی و آسیب‌های اجتماعی دارند. این کودکان معمولا عزت نفس و اعتماد به نفس پایینی دارند و به صورت درستی از هیجانات خود آگاهی ندارند. این نوجوانان متاسفانه با روانشناس نوجوانان و جوانان هم سخت‌تر از دیگران ارتباط برقرار می‌کنند.

به طور خلاصه ویژگی‌های سبک طردکننده به صورت زیر می‌باشد:

  • کنترل و نظارت پایین
  • محبت و علاقه پایین
  • نبود ارتباط دوستانه
  • کمبود آموزش‌های لازم به فرزند
  • انتظارات پایین
  • نبود تنبیه و مجازات
  • عدم مراقبت مناسب
  • ارتباط محدود

سبک فرزندپروری مقتدرانه

در این سبک تربیتی والدین خود را مسوول تربیت کودک می‌دانند، نظارت و مراقبت کافی بر رفتارهای کودک دارند، آموزش‌های مختلفی به کودک خود می‌دهند و قوانین و حساسیت‌های زیادی برای او وضع می‌کنند، اما با این حال احساسات کودک خود را در نظر می‌گیرند، اگر قانونی برای او وضع کنند دلیل آن را توضیح می‌دهند، با او برخورد دوستانه و نزدیک دارند، به او محبت می‌ورزند و همیشه در کنار کودک خود هستند. به عبارت دیگر این والدین هم انتظارات بالایی از فرزند خود دارند و هم تلاش می‌کنند شرایط برآورده شدن این انتظارات را مهیا کنند.

به صورت خلاصه ویژگی‌های این سبک تربیتی به شرح زیر است:

  • نظارت والدین
  • قوانین مشخص
  • توضیح قواعد و انتظارات
  • انتظارات بالا از کودک
  • ارتباط با کودک
  • حمایت از کودک

دلبستگی

سبک‌های دلبستگی

واژه دلبستگی بارها به گوش همه ما خورده است و همه ما تصوری از دلبستگی داریم. معمولا از این واژه برای وابستگی‌های احساسی خودمان استفاده می‌کنیم. مثلا دلبسته مکان، فرد یا حرف خاصی می‌شویم. اما در این‌جا مراد از دلبستگی، نوع ارتباط کودک با والد و مراقب خود است که از سبک‌های فرزندپروری نشات می‌گیرد. این سبک‌های دلبستگی در کودکی شکل می‌گیرند، اما اثرات پایداری بر بنیان شخصیتی کودک برجا می‌گذارند.

 

 

مفهوم دلبستگی

مفهوم دلبستگی و تعلق را نخستین بار جان بالبی مطرح کرد. از نظر او دلبستگی ارتباط بین دو نفر است. او دلبستگی را این‌چنین تعریف کرده است: ارتباط روانی پایدار بین دو انسان. به نظر او پیوندهای اولیه بین کودک و پرستارش، تاثیر فوق العاده‌ای دارد و در طول زندگی ادامه می‌یابد و دلبستگی باعث نزدیک نگاه داشتن فرزند به مادر می‌شود و بدین ترتیب، احتمال بقای کودک را افزایش می‌دهد. بحث اصلی نظریه دلبستگی این است که مادران هرچه بیشتر در دسترس فرزندان بوده و نیازهای کودکانشان را برآورده کنند، احساس امنیت بیشتری را در او به وجود می‌آورند.

دلبستگی در واقع پیوند عاطفی عمیقی است که با افراد خاص در زندگی خود برقرار می‌کنیم، به گونه‌ای که تعامل با آنان به احساس نشاط و شعف می‌انجامد و هنگام استرس از این که آن‌ها را در کنار خود داریم احساس آرامش می‌کنیم. جان بالبی با توجه به رفتار مادر با فرزند، سبک‌های دلبستگی را اینگونه تقسیم‌بندی می‌کند:

دلبستگی ایمن

هنگامی که مراقبت مادر در هنگام تولد نوزاد صحیح باشد تا بتواند نیازهای کودک را برآورده کند، علاوه‌بر ایجاد اطمینان در کودک نسبت به اطرافش برای جستجوی ایمن، باعث ایجاد ارتباط و تعامل احساسی مثبت بین مادر و کودک نیز می‌شود که در واقع می‌تواند به ایجاد سلامت کودک در آینده کمک کند. نشانه دلبستگی ایمن در دوران کودکی این است که پس از جدا شدن مادر، این کودکان دلبستگی روشنی نشان می‌دهند. وقتی مادر آن‌ها را ترک می‌کند، با مادر تماس می‌گیرند، اورا دنبال می‌کنند و سرانجام گریه می‌کنند. هنگامی‌که مادر می‌رسد آن‌ها خوشحال هستند و اورا بغل می‌کنند و می‌خواهند با ارتباط فیزیکی داشته باشند. این کودکان با سلامت روان بیشتری بزرگ می‌شوند و سبک دلبستگی آن‌ها در بزرگسالی‌شان خود را نشان می‌دهد. ویژگی کلی افراد با دلبستگی ایمن به این شرح است:

  • اعتماد به خود
  • اعتماد به دیگران
  • برخورداری از توان اکتشاف گری
  • ویژگی‌های ارتباطی مثبت و خرسندی
  • تفسیر مثبت از حوادث و حفظ حس خوشبینانه
  • تبدیل تهدید‌ها به چالش

این افراد روابط پایدار و قابل اعتمادی دارند. از خودباوری برخوردار هستند و می‌توانند احساساتشان را به راحتی با دوستانشان به اشتراک بگذارند و حمایت اجتماعی را نیز جستجو می‌کنند.

دلبستگی ناایمن

این سبک دلبستگی به خاطر عدم توانایی مادر در برآورده کردن نیازهای اولیهفرزندش شکل می‌گیرد. کودکانی که با سبک دلبستگی ناایمن بزرگ می‌شوند در بزرگسالی بیش از اندازه خواهان رابطه و صمیمت بوده و اگر انتطار آنان برآورده نشود عصبی و پرخاشگر می‌شوند.

دلبستگی ناایمن اجتنابی

زمانی که مادر از نظر عاطفی در دسترس نبوده و یا در ابراز علاقه و محبت ناتوان و غافل است، فرد به سبک ناایمن اجتنابی دچار می‌شود. بزرگسالانی که با این سبک دلبستگی رشد کرده اند، در برقراری روابط صمیمانه و نزدیک با دیگران مشکل دارند. به روابط اجتماعی و عاشقانه کم علاقه هستند و در به اشتراک گذاشتن افکار و احساساتشان با دیگران می‌تواند گفت که ناتوان یا بی‌میل هستند. این افراد معمولا در صورت خاتمه یافتن یک رابطه زیاد ناراحت نمی‌شوند و با بهانه‌هایی مثل درگیری‌های کاری از برقراری روابط نزدیک اجتناب می‌کنند. بزرگسالان با سبک دلبستگی اجتنابی نیز بیشتر تمایل به روابط جنسی اتفاقی و تصادفی دارند.

دلبستگی ناایمن دوسوگرا

زمانی که مادر در برقراری پیوند عاطفی با فرزندش رفتاری غیرثابت دارد، فرزند او دچار دلبستگی ناایمن دوسوگرا می‌شود. فرزند او نیز همان الگوی دوسوگرایی با مادرش را با دیگر افراد اجرا می‌کند. بزرگسالان با سبک دلبستگی دوسوگرا، نسبت به نزدیکی با دیگران بی میل هستند. آن‌ها از این که طرف مقابل آن‌ها را واقعا دوست نداشته باشد نگران هستندو هنگام خاتمه یافتن یک رابطه پریشان و آشفته هستند.

دلبستگی ناایمن آشفته

زمانی که نیازهای کودک نادیده گرفته شود و در پاسخ‌های مادر به رفتارهای دلبستگی ترس وجود دارد، فرد دچار سبک دلبستگی ناایمن آشفته می‌شود. افراد با این سبک دلبستگی، مجموعه ای از ویژگی‌های افراد با سبک‌های دلبستگی اجتنابی و دوسوگرا دارند. این الگو معمولا در کودکانی که در معرض مشکلات بالینی قرار دارند و یا آن‌هایی که تجربه ضربه درونی مثل از دست دادن والدین، جدایی از والدین یا مورد سواستفاده قرار گرفته شدن را دارند مشاهده می‌شود.

دلبستگی در نوجوانان

طبق تحقیقاتی که صورت گرفته است مشخص شده که بین رفتارهای پرخطر نوجوانان با سبک‌های دلبستگی آن‌ها ارتباط وجود دارد. رفتارهای پرخاشگرانه در نوجوانانی که دارای سبک دلبستگی ایمن هستند کمتر از نوجوان با سبک‌های دلبستگی ناایمن اجتنابی و دوسوگرا مشاهده می‌گردد. هم‌چنین افراد با سبک دلبستگی دوسوگرا که عزت نفس پایین دارند و دارای وابستگی عاطفی و اتکای شدید به دیگران هستند بیشتر از خود رفتارهای پرخطر مثل مصرف الکل، موادمخدر و رابطه جنسی ناایمن نشان می‌دهند. از این رو نحوه برخورد با اشتباهات نوجوانان که ریشه در این موارد دارند بسیار مهم است و با باید با ایجاد ارتباط از طریق روانشناس نوجوانان وجوانان بررسی شود.

تحقیقات مختلفی نشان داده اند که بروز رفتارهای مختلف در نوجوانان و مسیری که در زندگی طی می‌کنند با سبک دلبستگی آن‌ها ارتباط دارد. حتی در برخی تحقیقات دلبستگی نوجوان به پدر و مادر به صورت جداگانه مورد بررسی قرار گرفته‌اند تا تاثیرات هرکدام از آن‌ها بر کیفیت زندگی نوجوان معلوم شود. در واقع سبک دلبستگی در کودکان یک نقشه مسیر خلق می‌کند که تا زمان نوجوانی روابط خود را طبق این نقشه جلو می‌برند. هنگامی‌که آن‌ها به سن نوجوانی می‌رسند در این نقشه تجدید نظر می‌کنند و در آن تغییراتی به وجود می‌آورند. این دوران برای والدین فرصت فوق‌العاده‌ای به شمار می‌رود تا مشکلاتی که در ارتباط با فرزندشان در کودکی داشته‌اند را حل کنند.

به همین علت است که تحقیقات مختلف، دلبستگی در کودکان را از خیلی جهات شبیه به دلبستگی در دوران نوجوانی می‌دانند، اگرچه این دو تفاوت‌هایی نیز دارند. مثلا اینکه در دوران نوجوانی پدر یا مادر تنها مراقبان اصلی نیستند. نوجوانان از افراد دیگر نیز حمایت و مراقبت دریافت می‌کنند که این افراد دیگر شامل پدربزرگ و مادربزرگ، خواهر یا برادر، معلمان، همسالان و دوستان می‌باشند.

یکی از اشتباهاتی که برخی از والدین در این دوره انجام می‌دهند این است که گمان می‌کنند نوجوان باید کاملا مستقل باشد و تلاشی برای نزدیکی عاطفی به او نمی‌کنند. آن‌ها فکر می‌کنند اگر نوجوان طعم ناکامی را بچشد برای آینده او بهتر خواهد بود. اما پژوهش‌ها نشان می‌دهد عدم ارتباط محبت‌آمیز با نوجوان در این دوران می‌تواند باعث به وجود آمدن احساسات و رفتارهای نادرستی در آن‌ها نسبت به والدین شود:

  • اجتناب: نوجوان با خود فکر می‌کند که والدین قابل اتکا نیستند و نمی‌تواند از آن‌ها کمک بگیرد.
  • خشونت: نوجوان فکر می‌کند که والدین قرار نیست از او حمایت کنند و فقط هدف والدین را برهم زدن زدن خواسته های خود میدانند.
  • دمدمی بودن: والدین به نوجوان صدمه می‌زنند پس او هم به آن‌ها صدمه می‌زند.
  • درهم و برهم رفتارکردن: ممکن است نوجوان هم از والدین دوری کند و هم خشونت داشته باشد.

همچنین والدین باید بدانند که اگر همیشه بخواهند نوجوان را از هرگونه ناکامی دور نگاه دارند، باعث ایجاد وابستگی بیمارگونه در او می‌شوند که باعث می‌شود نوجوان به بلوغ فکری کافی نرسد. همه افراد نیاز دارند که تا به درکی از احساس ناکامی برسند و درزندگی ناکامی را تجربه کنند تا بتوانند هویت خود را کسب کرده و بزرگ شوند. والدین باید اجازه بدهند که نوجوان تجربه کند و به او نشان دهند که کاوش کردن اصلا بد نیست و همه ما این مراحل را طی می‌کنیم. والدین باید درک کنند که نوجوان چه احساساتی دارد، به احساسات او بازخورد دهند و به او کمک کنند که احساسات خود را بشناسد و بتواند به احساسات بروز دهد.

جوانی

پس از عبور از دوران پرتلاطم نوجوانی، دورانی فرا می‌رسد که جوانی نامیده می‌شود. اگرچه این دوران به بی‌نظمی دوره نوجوانی نیست، اما در همین دوره نیز مشکلات روانشناسی جوانان وجود دارد که اگر با مشاوره و صحبت متخصص روانشناسی جوانان به آن‌ها توجه نشود می‌توانند مشکل‌ساز باشند.

باید توجه داشت ریشه اکثر مشکلات در بزرگسالی، به تربیت کودکی و روابط میان فردی در نوجوانی برمی‌گردد. به همین دلیل برای جلوگیری از بروز این مشکلات، بهترین راه آگاهی والدین و توجه و تمرکز بر تربیت فرزندان خود در کودکی و راهنمایی آن‌ها در نوجوانی است. اما خب، متاسفانه در بسیاری از مواقع چنین اتفاقی نمی‌افتد و افزار با کوله‌باری از مشکلات پا به دوران جوانی می‌گذارند. در ادامه برخی از این مشکلات را ذکر می‌کنیم:

صمیمیت در برابر انزوا

در یک تقسیم بندی از دوران‌های مختلف زندگی که توسط اریکسون روانشناس مشهور انجام شده است، دوران جوانی به عنوان دوره «صمیمیت در برابر انزوا» مطرح شده است. در این دوره از نظر اریکسون بزرگترین بحرانی که در زندگی فرد وجود دارد، عشق ورزیدن و رابطه صمیمانه است.

اگرچه در دوران نوجوانی افراد از نظر جنسی مجذوب دیگران و حتی عاشق آن‌ها می‌شوند، اما این دلبستگی‌ها بیش از آنکه واقعی باشد، کوششی جهت تعریف خویشتن است. در واقع نوجوانان می‌کوشند از طریق تعاملات و گفتگوهای خود درباره احساسات، دیدگاه‌ها، آرزوها و انتظاراتشان دریابند که چه کسی هستند.

بنابراین این نوع ارتباطات بیشتر در جهت فهم خویشتن است تا نوعی صمیمیت‌ورزی واقعی. در واقع نگاه نوجوان در ابتدا به جنس مخالف بیشتر به عنوان یک موضوع میل‌ورزی و ارضاکننده است، نه یک شخصیت انسانی مانند او. اما صمیمیت واقعی تنها هنگامی ممکن است که قبل از آن نوعی احساس هویت تثبیت شده وجود داشته باشد. به همان میزان که فرد در رسیدن به رابطه‌ای دو جانبه شکست بخورد، به قطب مخالف آن یعنی انزوا دچار خواهد شد.

اما آیا این هویت و درک استقلال، در همه جوانان شکل گرفته است و در بزرگسالی روابط سالمی خواهند داشت؟

صمیمیت دربرابر انزوا در میان نوجوانان و جوانان

هویت شکل نگرفته

اگرچه بحران هویت و مسأله شکل‌گیری هویت به نوجوانی مربوط می‌شود، اما در بسیاری از موارد خصوصا در فرهنگ‌هایی مانند فرهنگ ما که فرزندان وابستگی زیادی به والدین دارند و از طرفی کنترل بیشتری روی آن‌ها هست، در دوران نوجوانی مسأله هویت و کسب استقلال فکری و عملی نسبی حل نمی‌شود.

بنابراین در این‌جا با یک تاخیر رشدی مواجه هستیم و وقتی فرد به سن جوانی می‌رسد، در حالیکه باید نیازهای دوران جوانی را رفع کند، هم‌چنان درگیر نیازها و بحران‌هایی در نوجوانی است که حل نشده است. تداخل این مسایل حل نشده با نیازهای جدید، می‌تواند بسیار آسیب زننده باشد.

برای مثال دختری که از یک خانواده سنتی و محیط بسته به یک‌باره در جوانی وارد دانشگاه می‌شود، بسیاری از جستجوها، علاقه‌ها و آزادی‌هایی که قبلا نداشته را می‌خواهد امتحان کند. این فرد در همان حال که به صمیمیت و ایجاد یک رابطه عاشقانه نیاز دارد، هنوز مسأله اصلی دوره نوجوانی، یعنی کسب هویت را حل نکرده است. در واقع پرسش‌های بنیادی و شکاکیتی که در اوایل بلوغ باید بروز بیابند و به مرور حل شوند، به سبب تربیت بسته و محیط محدود کننده سرکوب شده‌اند. حال پس از چند سال زمانیکه فرد در موقعیت‌هایی متفاوت قرار می‌گیرد، آزادی بیشتری احساس می‌کند و امکان انتخاب‌های گسترده‌تری دارد، دوباره سر و کله‌شان پیدا شود.

روابط عاطفی

همان‌گونه که گفته شد، هرچه در روابط کودک با والدین و نوجوان با همسالان کاشته شده است، در بزرگسالی و در ارتباط با جنس مخالف خود را نشان خواهد داد. بعضی از جوانان که هنوز به هویت مناسبی دست نیافته‌اند، فکر می‌کنند با وارد رابطه شدن و یا حتی ازدواج کردن، خودشان را خواهند یافت و اصطلاحا بزرگ خواهند شد. اما این روابط و ازدواج‌ها معمولا نه تنها موفق نیستند، بلکه فرد پس از مدتی درمی‌یابد بدون اینکه بداند دقیقا از زندگی چه می‌خواهد، از شریک عاطفی چه انتظاراتی دارد و…، با انبوهی از وظایف به عنوان همسر، پدر، مادر و… مواجه می‌شود. در این حالت او سرگشتگی و ناپختگی خود را به اطرافیان و خصوصا همسرش نسبت می‌دهد که فرصت رشد را به او نمی‌دهند و دست و پای او را بسته‌اند.

ممکن است فرد حتی رابطه‌اش را تمام کند و با فرد دیگری که فکر می‌کند به او نزدیک‌تر است وارد رابطه شود. اما احتمال اینکه روابط بعدی هم موفق نباشند زیاد است و فرد باید بداند تنها زمانی می‌توان با دیگران صمیمی بود که قبل از آن به صمیمیتی با خود دست یافته باشیم.

سرگشتگی در میانه مسیر تحصیلی

در سیستم آموزشی، افراد باید در سنین نوجوانی رشته مورد علاقه خود را انتخاب کنند، انتخابی که مسیر زندگی آن‌ها را تغییر خواهد داد و تا آخر عمر با آن‌ها همراه خواهد بود. اما آیا واقعا نوجوانان در این سن آگاهی و آزادی مناسبی برای چنین انتخاب مهمی دارند؟ متاسفانه پاسخ در اکثر مواقع نه است. نوجوانان در این سن معمولا بر اساس خواست والدین، فضای جامعه و اطلاعات اندک خود از آینده تحصیلی و حرفه‌ای دست به انتخاب میزنند. اما با افزایش سن و خصوصا ورود به دانشگاه، با برخی علایق خود بیشتر آشنا شده‌اند و یا زمینه‌های را برای بروز آن‌ها می‌بینند. اینجا است که بسیاری از آنها دچار سرگشتگی، افت تحصیلی و کلافگی می‌شوند، به صورتیکه گاه از دانشگاه انصراف می‌دهند تا در کنکور رشته مورد علاقه خود شرکت کنند و یا پس از پایان کارشناسی، در مقطع ارشد رشته خود را تغییر می‌دهند.

به عنوان مثال چیزی که در اطراف خود زیاد می‌بینیم، دانشجویان رشته‌های فنی هستند که بسیاری از آنان به خاطر فضای جامعه و فشار والدین وارد این رشته‌ها شده‌اند، اما با ورود به دانشگاه، جدی شدن دروس و از طرفی بروز دوباره علایق، سرگشته می‌شوند و میخواهند رشته خود را تغییر دهند. طبق آمارها بیشترین تغییر رشته‌ها در مقطع ارشد، از رشته‌های فنی به علوم انسانی و هنر است.

یافتن توانایی‌ها

اگر دوران نوجوانی به صورت سالم طی بشود، فرد تا حد زیادی علاقه‌ها و استعدادهایش را شناخته است و با ورود به جوانی می‌خواهد توانایی‌ها و مهارت‌هایش را در زمینه‌های مورد علاقه تقویت کند.

جوان که حال وارد دانشگاه شده است و از محیط خانه کمی فاصله گرفته است، می‌بیند که برای داشتن آینده‌ای مناسب باید توانمندی‌های عملی‌تری داشته باشد و سعی می‌کند چیزهای جدیدی یاد بگیرد و حتی کارهای متفاوتی را امتحان کند. یافتن شغل یکی از بزرگترین دغدغه‌ها و نگرانی‌های هر جوانی است که در سنین جوانی بسیار ذهن او را مشغول می‌کند. جوان که خود را در آستانه گذار از زندگی وابسته به خانواده به زندگی مستقل می‌بیند، برای آینده کاری و شغلی خود دچار دلمشغولی‌های فراوانی خواهد شد.

ترس از بزرگسالی

فرد در کودکی و نوجوانی، هر روز در کنار خانواده خود است و زندگی‌اش روال تقریباً ثابتی دارد. به مدرسه می‌رود، تکالیف خود را انجام می‌دهد و برای انجام هر کاری، حتی بیرون رفتن از خانه، به خانواده وابسته است. این وابستگی شاید در بسیاری مواقع آزاردهنده باشد، چرا که خودمختاری فرد را زیر سوال می‌برد، اما چه کسی است که امتیازات آن را نداند؟

اکثر ما در کودکی و نوجوانی دغدغه مالی نداریم، کارهای اداری خاصی لازم نیست انجام دهیم، مشکلات خانه و زندگی بر عهده والدین است و نهایت چیزی که والدین از ما انتظار دارند، درس خواندن است. اما با ورود به بزرگسالی، کم کم اوضاع فرق میکند. ما بسیاری از کارهای اداری را باید خودمان انجام دهیم، باید مخارج خود را کنترل کنیم و کم کم شغلی برای خود پیدا کنیم، اگر در شهر دیگری درس بخوانیم حتی برای امور جاری زندگی مانند تغذیه‌مان دیگر مستقل هستیم.

همه این‌ها اگرچه لازمه ورود به بزرگسالی است، اما می‌تواند برای فرد جوان اضطراب و دلهره بیاورد. او کم‌کم باید مسئولیت‌پذیر باشد، نگاه همه‌جانبه‌تری داشته باشد، بسیاری از بایدها و نبایدها را خود تعیین کند و در یک کلام باید مستقل باشد.

بسیاری از جوانان در این دوران به سبب مشکلات نوجوانی و شخصیت ناپخته و هویتی که درست شکل نگرفته، هنوز دغدغه‌ها و رفتارهایشان شبیه نوجوانان است و آمادگی و تمایل کافی برای این استقلال را ندارند. در این دوران افراد با هویت زودرس که مدام در حال درونی سازی ارزش‌های والدین بودند و چالش‌های جدی را تجربه نکرده‌اند، ممکن است بیش از دیگران دچار مشکل شوند.

احساس تنهایی

هر تغییر مهمی در زندگی، از تغییر محل کار و محل زندگی می‌تواند موجب تنهایی شود، چراکه هر تغییر یعنی شرایط جدید و در شرایط جدید، طول می‌کشد که فرد بتواند سازگاری پیدا کند. همه ما احساس تنهایی را هنگام ورود به دانشگاه یا محل کار ممکن است تجربه کرده باشیم. یکی از برهه‌های زندگی که احساس تنهایی در آن پررنگ است، ورود به جوانی است.

وقتی وارد جوانی می‌شویم، این دوران متضمن نقش‌های اجتماعی و شخصی متفاوتی از گذشته است و همچنین احتمالا محیط تحصیلی و حتی زندگی ما در این دوران تغییر می‌کند. از طرفی ارزش‌های جامعه مدام ما را به یک چیز فرامی‌خواند: استقلال و روی پای خود ایستادن.

همه این‌ها در کنار هم می‌تواند باعث یک احساس تنهایی شود، احساسی که هم به نوعی بیگانگی با خود را نشان می‌دهد و هم به نوعی تنهایی با محیط جدید و دوران جدید را.

رابطه با دوستان

فرد جوان بیش از قبل آزادی دارد تا بتواند زمانش را آنطور که می‌خواهد بگذراند. دور شدن از خانواده و همچنین کم‌تر شدن نظارت خانواده، او را برای وقت گذرانی با کسانی‌که دوست دارد آزادتر می‌گذارد. اگرچه اهمیت روابط در این سن معمولا مانند نوجوانی نیست که مثلا با یک دعوای کوچک یا اختلاف، فرد مدت‌ها غمگین باشد، اما به دلیل زمان زیادی که با دوستانش می‌گذراند، هرچند به صورت تدریجی و دیرتر از نوجوانی، به مرور تاثیرات زیادی خواهد پذیرفت.

از طرف دیگر نوع ارتباط و گستره افرادی که با آن‌ها ارتباط داریم در جوانی افزایش می‌یابد. در این دوران ما با افراد مختلفی از طبقات اجتماعی متعدد آشنا می‌شویم که شاید در نوجوانی نیاز به برخورد با آنها نداشتیم. این روابط چه در دانشگاه، چه در فضای مجازی و چه از طرق دیگر اگرچه مانند نوجوانی نیاز به مراقبت ندارند، اما در برخی مواقع خصوصا هنگامی که فرد هنوز درگیر هویت خود باشد می‌توانند آسیب زننده باشند.

اختلال بیش فعالی و نقص توجه در بزرگسالان

شاید نام این اختلال را در رابطه با کودکان زیاد شنیده باشید، اما به تازگی تحقیقات نشان می‌دهند می‌توان در بزرگسالان نیز این اختلال را مشاهده کرد. بسیاری از این افراد در کودکی نیز دچار این اختلال بوده‌اند. این اختلال دو قسمت دارد: نقص در توجه و بیش‌فعالی

نقص در توجه خود را به صورت های متعدد نشان می‌دهد. مثلا این افراد نمی‌توانند روی یک کار تمرکز کنند، جزییات و ظرایف برای آن‌ها حوصله سربر است و نمی‌توانند یک هدف و ساختارمندی را دنبال کنند.

در بعد بیش فعالی نیز می‌توان گفت این افراد اصطلاحا یک جا بند نمی‌شوند. مدام در میانه یک فعالیت به بهانه‌های مختلف بلند می‌شوند، وسط حرف دیگران می‌پرند و…

در بزرگسالی این اختلال خود را به صورت تغییر شغل‌های متعدد، ورود به روابط مختلف و حتی اعتیاد نشان می‌دهد. در واقع فرد ترجیح می‌دهد کاری داشته باشد که آزادانه به آن برسد و نیازمند پاسخگویی به دیگران نباشد.

از طرفی دیگر باید گفت امکان ابتلا به اختلالات دیگر نظیر افسردگی و اضطراب نیز در این افراد بیش از دیگران است. به همین دلیل لازم است روانشناس نوجوانان و جوانان این مورد را نیز مدنظر داشته باشد.

از طرفی دیگر باید گفت امکان ابتلا به اختلالات دیگر نظیر افسردگی و اضطراب نیز در این افراد بیش از دیگران و شکست در ازدواج است.

آسیب‌های اجتماعی در نوجوانان و جوانان

اضطراب حاصل از تغییرات همه‌جانبه جسمی و روانی و اجتماعی، نوجوانان و جوانان را بیش از هر گروه سنی دیگری در خطر گرایش به رفتارهای پر خطر و آسیب‌های اجتماعی قرار می‌دهد. مصرف مواد مخدر، روابط جنسی پر خطر و بیماری‌های ناشی از آن در کمین نوجوانان و جوانانی هستند که نتوانند با چالش‌های این دوران کنار بیایند.

اعتیاد

افرادی که در نوجوانی هویت آن‌ها به صورت مناسب شکل نگرفته و دلبستگی سالمی را با والدین و نزدیکان خود تجربه نکرده‌اند، با ورود به بزرگسالی و دنیای جدید، توان سازگاری ندارند و این باعث می‌شود هیجان‌های منفی زیادی را تجربه می‌کنند. این افراد معمولا در انزوا هستند و بیش از دیگران از اضطراب‌های درونی رنج می‌برند. همه این عوامل دست در دست هم می‌دهند تا فرد برای کاهش این دردها و رنج‌ها به سمت موارد آسیب‌زایی مانند استفاده از مواد مخدر برود.

از طرف دیگر در این دوران به سبب آزادی بیشتر و محیط‌های متفاوتی که در آن است، امکان دسترسی و استفاده از مواد مخدر را برای وی مهیاتر می‌کند. برای مثال موادی مانند کانابیس (گل) در میان جوانان رواج زیادی دارد و شاید بتوان گفت در هرجایی قابل یافت است.

اعتیاد در نوجوانان و جوانان
علل خودکشی در نوجوانان و جوانان

علل خودکشی در نوجوانان و جوانان

اگرچه چالش‌های دوران نوجوانی و جوانی طبیعی و همگانی است، اما در صورتیکه این چالش‌ها به بحران تبدیل شوند، باید حتما از روانشناس نوجوانان و جوانان کمک گرفته شود، چرا که آمار خودکشی در نوجوانان و جوانان حتی در ایران نسبت به گذشته بسیار بالاتر رفته است، به طوریکه امروزه خودکشی دومین عامل مرگ نوجوانان و جوانان در کشورهای توسعه یافته به شمار می‌رود.

در واقع نوجوانان و جوانان با برآوردهای نادرست از خود و دوران حساسی که در آن به سر می‌برند، بیش از دیگر گروه‌های سنی به اختلالات روانی مبتلا می‌شوند که این اختلالات می‌تواند در صورت شدیدتر شدن آن‌ها را به خودکشی سوق دهد. به همین دلیل بی‌اهمیت پنداشتن مشکلات در این سن ممکن است کار دستمان بدهد و بهتر است جهت پیشگیری از این بحران حتما از یک روانشناس نوجوانان و جوانان کمک گرفت.

مقالات پیشنهادی

هویت در نوجوانی چگونه شکل می گیرد؟

در دوره نوجوانی هویت فرد شکل گرفته و آماده برای ورود به دوره بزرگسالی می گردد. والدین یکی از مهم ترین نقش ها را درشکل گیری هویت نوجوانان دارند.

علائم و درمان سندرم تاخیر در خواب در نوجوانان

سندرم تاخیر درفاز خواب نوعی ناهنجاری مربوط به خواب می باشد که در آن ریتم شبانه روزی(چرخه ی خواب و بیداری) ازآن چه که باید باشد عقب می ماند

افسردگی جوانان چگونه درمان می شود؟

امروزه شنیدن افسردگی در میان جوانان نه تنها عجیب نیست بلکه به یک اختلال شایع در این گروه سنی تبدیل شده است.در مطلب قبلی به بررسی روانشناسی جوانان و بحران هایی که آن ها در این دوران پیدا می کنند پرداختیم،در این نوشتار به بررسی یکی از رایج ترین اختلال ها بین آن ها یعنی افسردگی می پردازیم.