فهرست مطالب
یکی از روش های درمانی برای اختلالات روانی که امروزه در سراسر جهان مورد استفاده قرار می گیرد،روش واقعیت درمانی است.واقعیت درمانی روشی است که از نظریه ی ویلیام گلاسر در این زمینه استفاده می کند.
واقعیت درمانی
واقعیت درمانی نوعی روان درمانی است که در سعی می شود با توجه به مفاهیم واقعیت،مسئولیت و امور درست و نادرست در زندگی فرد به رفع مشکلات او کمک کند.درواقع واقعیت درمانی مجموعه ای از اصول نظری و عملی است که در دهه ی 1950 میلادی مبانی آن در کتاب واقعیت درمانی به طریق منسجم و سازمان یافته ای انتشار یافت.
ویلیام گلاسر در سال 1925 متولد شد..وی در 19 سالگی مدرک لیسانس شیمی گرفت،در 28 سالگی از دانشکده ی پزشکی فارغ التحصیل شد و در 36 سالگی نیز از هیئت روانپزشکی گواهینامه گرفت.نارضایتی گلاسر از آموزش های روانکاوی،زمینه ساز ابداع واقعیت درمانی توسط وی شد.گلاسر در سال 1956 روانپزشک مشاور موسسه ی دختران بزهکار شد.اگرچه اعضای این موسسه ابتدا در مقابل پیشنهادات گلاسر برای تغییر دادن شیوه ی تربیت و آموزش دختران مقاومت کردند ولی بالاخره فواید رویکرد او را قبول کردند.واقعیت درمانی با انتشار کتاب “ایستگاه های ذهن” جهت و مسیر تازه ای را پیدا کرد.در این کتاب،گلاسر شروع به آزمایش عمیق شخصیت آدمی کرده و آن را نیز تحت عنوان “رفتار: کنترل روانشناسی ادراک” ارائه داد.این نظریه بر این باور است که عمل مغز آن است که ادراک هایی در رابطه با آنچه از محیط خواسته می شود،حاصل کند.به بیان دیگر،آدمی ان چه را که ادراک می کند و نه آن چه را که در واقع وجود دارد و انجام می دهد،کنترل می کند.
مفاهیم نظریه ی واقعیت درمانی
واقعیت درمانی بر این نگرش استوار است که همه ی مردم با فرهنگ های متفاوت از تولد تا مرگ دارای یک نیاز روانی واحد به نام تشخیص هویت هستند.انسان نیاز دارد بداند که به نحوی از سایر موجوداتی که روی کره ی زمین قرار دارند، جدا و متمایز است و هیچ کسی جود ندارد که همانند او بیاندیشد،شبیه او باشد،مانند او حرف بزند و عمل کند.هر فرد علاوه بر نیاز به درک بی همتایی خویش و متفاوت بودنش با دیگران،باید با هویت خود ارتباط معنی داری برقرار سازد و خود را بر اساس روابطش با دیگران، به عنوان کسی که دارای هویت موفق یا ناموفق است در نظر گیرد.نیاز به تشکیل هویت، ذاتی و ارثی است و از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود.هر فرد از هویت،تصوری را در مورد خود گسترش می دهد و احساس می کند که نسبتا موفق یا ناموفق است.منظور از موفقیت،عناوین و یا معیارهای مالی و مادی نیستند،بلکه بیشتر منظور تصوری است که فرد درباره ی خویشتن دارد.این تصور ممکن است با تصوری که دیگران از فرد دارند مطابقت داشته باشد و یا مخالف با آن باشد.احتمال دارد شخصی اساسا خود را آدم ناموفقی بداند،در حالیکه اطرافیان اورا فرد موفقی می دانند.هویت ناموفق،اغلب در سنین چهار تا پنج سالگی شکل می گیرد و پیش از این زمان، اکثر کودکان خود را موفق می دانند.در این سنین، در افراد مهارت های اجتماعی و کلامی و تفکر گسترش می یابد و بدین وسیله آنان خود را به عنوان آدم موفق یا ناموفق تعریف می کنند.با گذشت زمان،افرادی که خود را موفق می نامند با اشخاص موفق معاشرت می کنند و اشخاصی که خود را ناموفق می بینند با افرادی که دارای هویت ناموفق هستند معاشرت می کنند.افراد با هویت ناموفق تنهایی و بی کسی را تا آخرین درجه تجربه می کنند.در حالی که افراد موفق، به شکل سازنده ای به مبارزه ادامه می دهند و موفقیت های یکدیگر را تقویت می کنند.افراد ناموفق در زندگی روزمره مشکلات متعددی دارند و در برخورد با واقعیت های زندگی دچار مسائلی می شوند که آن را اضطراب آور، بی محتوا و نگران کننده می یابند.افراد با هویت ناموفق با اضطراب به دو شیوه مقابله می کنند.گروهی واقعیت را پنهان می کنند و در نتیجه به انواع اختلال های روانی گرفتار می شوند.برخی دیگر، واقعیت را انکار می کنند و در زمره ی بزهکاران و جنایت کاران و ضد اجتماعیون قرار می گیرند.در تمام این افراد تجاوز به حقوق دیگران،نادیده گرفتن مقررات جامعه ،ارتکاب اعمال ناشایست،پناه بردن به مشروبات الکلی و خودکشی مشاهده می شود.بنابراین شخصی که دچار اختلال روانی است در خیال خود دنیای واقعی را تغییر داده است تا راحت تر زندگی کند و یا واقعیت را انکار می کند تا خود را از احساس بی اهمیت بودن در ارتباط با جهان پیرامون رها سازد.
در واقعیت درمانی،پذیرش مسئولیت رفتار اهمیت به سزایی دارد.انسان مسئول، منطبق با واقعیت رفتار می کند،ناکامی را به خاطر رسیدن به ارزشمندی متحمل می شود،نیازهایش را طوری برآورده می سازد که مانع ارضای نیازهای دیگران نگردد، به وعده هایش جامه ی عمل می پوشاند و در نتیجه احساس رضایت و ارزشمندی می کند.در مقابل انسان غیرمسئول واقعیت را انکار می کند، به دلیل تراشی می پردازد،برای خود و دیگران ارزشی قائل نیست،رفتارش بر احساس و نفع شخصی و آنی متکی است،به وعده هایش عمل نمی کند، و در نتیجه خود و دیگران را نگران و ناراحت می سازد.در واقعیت درمانی مجموعه ای از تکنیک ها،روش ها و ابزارهایی را به کار می بریم تا افراد به کمک آن بتوانند از رفتار های ناکارآمد به سمت رفتارهای کارآمد و از انتخاب های مخرب به سمت انتخاب سازنده حرکت کنند.
کاربرد واقعیت درمانی
نظریه ی واقعیت درمانی در درمان بسیاری اختلال ها هم چون افسردگی کاربرد دارد.اما یکی از جاهایی که کاربرد این نظریه بسیار مطرح می شود،مدارس می باشد.با توجه به مفاهیم هویت موفق و ناموفق که بالاتر گفته شد،اگر مدارس درک درستی از رفتار کودک داشته باشند می توانند به گونه ای برنامه ریزی کنند که همه ی بچه در آن موفق باشند.درواقع می توان نظریه گلاسر را در این چند جمله خلاصه کرد:آن چه که از ما سر می زند رفتار است،همه ی رفتارها معطوف به هدفی است و هدف همه ی رفتارها ارضای یک نیاز است و ما رفتاری را انتخاب می کنیم تا یکی از نیازهایمان را ارضا کنیم.