شما اگر بیماری قلبی خاصی داشته باشید در صورت مراجعه به چند پزشک متخصص، به احتمال بسیار بالا همگی تشخیص یکسانی دارند و درمان واحدی را تجویز میکنند. اما اگر مبتلا به اختلال روانی خاصی باشید، روانشناسان بنا بر رویکرد کاری خود، متدهای درمانی مختلفی را اجرا میکنند. در این مقاله از بین مکاتب مختلف روانشناسی و رویکردهای متنوع آنان نسبت به درمان، برخی رویکردهای اصلی که در ایران رایج هستند را به مختصر توضیح خواهیم داد. پیش از آنکه وارد بحث شویم، در ابتدا لازم است تفاوت کلی روانشناسی و روانپزشکی را نیز توضیح دهیم.
تفاوت روانشناس و روانپزشک
روانپزشکان باید دوره پزشکی عمومی را بگذرانند و بعد در تخصص اعصاب و روان یا روانپزشکی تحصیل کنند. روانپزشک سعی در کنترل اختلالات روانی با تکیه بر روش های دارویی دارد.
روانشناس از ابتدای دورهی لیسانس به تحصیل در گرایش های متنوع روانشناسی میپردازد. روانشناس سعی در درمان اختلال های روانی با تکیه بر مشاوره و روش های درمانی غیر دارویی دارند. در واقع روانپزشک بیشتر به ابعاد زیستی بیماری های روانی ( مثل ترشح ناموزون هورمون های عصبی و…) میپردازد در حالیکه روانشناس در درمان اتکای بیشتری بر ابعاد روانی ( مانند افکار، رفتار، گذشتهی فرد و…) دارد.
البته لازم به ذکر است بسیاری از روانشناسان با رویکردهای فیزیولوژیک نیز تمرکز زیادی بر روشهای تجربی و نورولوژیک ( مانند شوک، نوروفیدبک و…) در فرایند درمان دارند، اما دارو تجویز نمیکنند. لازم به ذکر است امروزه برای درمان بیماریهای روانی معمولا ترکیبی از درمان روانشناختی_دارویی توصیه میشود. روانپزشک با تجویز دارو برای تنظیم ترشح هورمون های عصبی، زمینه را برای درمان پایهای توسط روانشناس مهیا میکند.
روانپزشکان باید دوره پزشکی عمومی را بگذرانند و بعد در تخصص اعصاب و روان یا روانپزشکی تحصیل کنند. روانپزشک سعی در کنترل اختلالات روانی با تکیه بر روش های دارویی دارد.
روانشناس از ابتدای دورهی لیسانس به تحصیل در گرایش های متنوع روانشناسی میپردازد. روانشناس سعی در درمان اختلال های روانی با تکیه بر مشاوره و روش های درمانی غیر دارویی دارند. در واقع روانپزشک بیشتر به ابعاد زیستی بیماری های روانی ( مثل ترشح ناموزون هورمون های عصبی و…) میپردازد در حالیکه روانشناس در درمان اتکای بیشتری بر ابعاد روانی ( مانند افکار، رفتار، گذشتهی فرد و…) دارد.
البته لازم به ذکر است بسیاری از روانشناسان با رویکردهای فیزیولوژیک نیز تمرکز زیادی بر روشهای تجربی و نورولوژیک ( مانند شوک، نوروفیدبک و…) در فرایند درمان دارند، اما دارو تجویز نمیکنند. لازم به ذکر است امروزه برای درمان بیماریهای روانی معمولا ترکیبی از درمان روانشناختی_دارویی توصیه میشود. روانپزشک با تجویز دارو برای تنظیم ترشح هورمون های عصبی، زمینه را برای درمان پایهای توسط روانشناس مهیا میکند.
برخی از رویکردهای رایج روانشناسی
درمان شناختی_رفتاری
این رویکرد درمانی در واقع تلفیقی از رویکردهای شناختی و رفتاری به حساب میآید. رفتارگرایی با تمرکز بر رفتارهای مشهود فرد، بدون توجه به افکار و گذشته سعی در اصلاح تدریجی رفتار و کنش های بیمار دارد. شناختگرایی که در واقع واکنشی در اواسط سدهی ۱۹ میلادی به غلبهی کامل رفتارگرایان بر فضای روانشناسی آمریکا محسوب میشود، تمرکز خود را بر اصلاح افکار و فرآیندهای شناختی میداند. رویکرد تلفیقی شناختی_رفتاری (CBT) با تکیهی همزمان بر رفتار و افکار، سعی در تنظیم هیجانات، اضطرابها و افکار مراجع دارد. این متد را میتوان گستردهترین روش درمانی در ایران و همچنین در سراسر جهان دانست.
از انتقادات وارد بر این رویکرد، میتوان به تمرکز کامل بر «اینجا و اکنون» و عدم توجه کافی به گذشتهی فرد و ریشههای اختلال اشاره کرد. البته در سال های اخیر درمانهای تلفیقی دیگری مانند «طرحواره درمانی» با بررسی های عمیقتر خصوصا در حوزهی اختلالات شخصیت سعی در تکمیل و بهبود CBT داشته اند.
این رویکرد درمانی در واقع تلفیقی از رویکردهای شناختی و رفتاری به حساب میآید. رفتارگرایی با تمرکز بر رفتارهای مشهود فرد، بدون توجه به افکار و گذشته سعی در اصلاح تدریجی رفتار و کنش های بیمار دارد. شناختگرایی که در واقع واکنشی در اواسط سدهی ۱۹ میلادی به غلبهی کامل رفتارگرایان بر فضای روانشناسی آمریکا محسوب میشود، تمرکز خود را بر اصلاح افکار و فرآیندهای شناختی میداند. رویکرد تلفیقی شناختی_رفتاری (CBT) با تکیهی همزمان بر رفتار و افکار، سعی در تنظیم هیجانات، اضطرابها و افکار مراجع دارد. این متد را میتوان گستردهترین روش درمانی در ایران و همچنین در سراسر جهان دانست.
از انتقادات وارد بر این رویکرد، میتوان به تمرکز کامل بر «اینجا و اکنون» و عدم توجه کافی به گذشتهی فرد و ریشههای اختلال اشاره کرد. البته در سال های اخیر درمانهای تلفیقی دیگری مانند «طرحواره درمانی» با بررسی های عمیقتر خصوصا در حوزهی اختلالات شخصیت سعی در تکمیل و بهبود CBT داشته اند.
روان تحلیلگری
روان تحلیلی یا روانکاوی، روشهای درمانی هستند که تکیهشان بر گذشتهی فرد و یافتن ریشهی اختلالات بیمار میباشد. روانتحلیلگری دلیل بیماریهای روانی را در عدم تعادل میان خودآگاه و ناخودآگاه جستجو میکند. پایهگذاری روانتحلیلی به زیگموند فروید روانشناس مشهور اتریشی بازمیگردد. پس از او افراد متعددی مانند یونگ، آدلر، لکان و… متدهای متنوعی را به شیوهی فروید اضافه یا از آن کم کردند، اما تمام آن ها در اصول پایه ای با فروید مشترک بودند.
روانکاوی روش درمانی بلند مدتی است که حتی ممکن است ماهها و سالها طول بکشد. البته بهتازگی برخی شاخههای روانتحلیلگری مانند «روانپویشی کوتاهمدت»، تمرکز خود را روی درمان کوتاهمدت قرار دادهاند.
روان تحلیلی یا روانکاوی، روشهای درمانی هستند که تکیهشان بر گذشتهی فرد و یافتن ریشهی اختلالات بیمار میباشد. روانتحلیلگری دلیل بیماریهای روانی را در عدم تعادل میان خودآگاه و ناخودآگاه جستجو میکند. پایهگذاری روانتحلیلی به زیگموند فروید روانشناس مشهور اتریشی بازمیگردد. پس از او افراد متعددی مانند یونگ، آدلر، لکان و… متدهای متنوعی را به شیوهی فروید اضافه یا از آن کم کردند، اما تمام آن ها در اصول پایه ای با فروید مشترک بودند.
روانکاوی روش درمانی بلند مدتی است که حتی ممکن است ماهها و سالها طول بکشد. البته بهتازگی برخی شاخههای روانتحلیلگری مانند «روانپویشی کوتاهمدت»، تمرکز خود را روی درمان کوتاهمدت قرار دادهاند.
رویکردهای انسانگرایانه
این رویکردها تحت تاثیر دو مکتب فلسفی وجودی و پدیدارشناسی، در مخالفت با فضای غالب رفتارگرایی و روانکاوی توانستند خود را به عنوان نیروی سوم در روانشناسی مطرح کند. در واقع اگر روانکاوان انسان را اسیر تعارضهای ناهشیار میدانند و رفتارگرایی بر این باور است که انسان به واسطهی محیط شکل میگیرد، انسانگرایی، انسان و خودآگاهی را مرکز توجه قرار میدهد و باور دارد که اشخاص حق آزادی، انتخاب، خودشکوفایی و رفتار اخلاقی دارند. تمرکز اصلی انسانگرایان روی معنای زندگی هر فرد است. در این رویکرد هر انسان منحصر به فرد و دارای تجربیات مخصوص خود در نظر گرفته میشود. نقش درمانگر کمک به فرد در شناخت دقیق خود و راهنمایی وی برای گرفتن تصمیمهای مهم در زندگی است. مازلو، راجرز، فرانکل، گلاسر و یالوم از مشاهیر این رویکرد هستند.
این رویکردها تحت تاثیر دو مکتب فلسفی وجودی و پدیدارشناسی، در مخالفت با فضای غالب رفتارگرایی و روانکاوی توانستند خود را به عنوان نیروی سوم در روانشناسی مطرح کند. در واقع اگر روانکاوان انسان را اسیر تعارضهای ناهشیار میدانند و رفتارگرایی بر این باور است که انسان به واسطهی محیط شکل میگیرد، انسانگرایی، انسان و خودآگاهی را مرکز توجه قرار میدهد و باور دارد که اشخاص حق آزادی، انتخاب، خودشکوفایی و رفتار اخلاقی دارند. تمرکز اصلی انسانگرایان روی معنای زندگی هر فرد است. در این رویکرد هر انسان منحصر به فرد و دارای تجربیات مخصوص خود در نظر گرفته میشود. نقش درمانگر کمک به فرد در شناخت دقیق خود و راهنمایی وی برای گرفتن تصمیمهای مهم در زندگی است. مازلو، راجرز، فرانکل، گلاسر و یالوم از مشاهیر این رویکرد هستند.